Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
 } //-->

نمایشگر آمار آلکسا

چهار افتخار علی (ع) 




















يكي از بهترين وبلاگ ها

سلام خدمت همه ي باز ديد كنندگان لطفا نظر خودرا در مورد سايت بگوييد

عبدالله بن عباس می‌گفت: علی علیه السلام چهار افتخار و فضیلت بزرگ دارد که هیچ عربی ندارد: 

  • او اولین کسی است که با رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز خوانده است.
  • او پرچمدار پیامبر در همه جنگ ها بوده است.
  • در جنگ احد همه سپاهیان اسلام گریختند جز علی که ثابت قدم در کنار پیامبر ماند.
  • او بود که پیامبر را پس از مرگ غسل داد و در قبر گذاشت.
نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:55 توسط سجاد صائميان|

علی صدیق اکبر و جداکننده میان حق و باطل است -->(cached)

سلمان و ابوذر و مقداد می گویند: در زمان خلافت عمر بن خطّاب، مردی از کوفه برای دستیابی به حق و حقیقت نزد ما آمد به او گفتیم: «بر تو باد به کتاب خدا (قرآن)؛ از آن جدا مشو! و بر تو باد به ولایت علی بن ابی طالب که او هرگز از قرآن جدا نمی شود. ما گواهی می دهیم که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم که می فرمود: همانا علی با حق است و حق با اوست و این دو از هم جدا نمی شوند. علی اولین مؤمن به خداست و اولین کسی است که روز قیامت با من مصافحه می کند. او صدیق بزرگ است و جداکننده میان حق و باطل و وصی من و جانشین پس از من در میان امّتم، و بر اساس سنّت من با دشمنان می جنگد. » 

آن شخص به ما گفت: «پس چرا مردم به ابوبکر (صدیق) و به عمر (فاروق) می گویند؟» 
گفتیم: «تو آیا نسبت به حق علی ناآگاهی؟» عمر و ابوبکر همانگونه نسبت به مقام خلافت رسول الله ناآگاهند نسبت به حق امیرالمؤمنین نیز جاهل و ناآگاهند. صدیق و فاروق اسم ابوبکر و عمر نیست زیرا آن دو اسم کسی غیر آنان است. به خدا سوگند، که علی، صدیق اکبر و فاروق ازهر (درخشان، فروزنده) است او خلیفه رسول الله و امیرالمؤمنین است. رسول خدا ما و آنان (عمر و ابوبکر و سایر مردم) را فرمان داد که به عنوان امیرالمؤمنین به علی سلام کنیم و همگی ما این کار را کرده ایم.» 

سلیم بن قیس می گوید: از سلمان فارسی شنیدم که می فرمود: همانا علی علیه السلام دری است که خداوند آن را گشوده است، هر کس از آن برآید مؤمن است و هر کس از آن خارج گردد کافر است. 
نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:54 توسط سجاد صائميان|

الگو گرفتن يک الگو

بله! خود امير المومنين  در جواني شان , الگو داشته اند. الگويشان نيز پيامبر بوده است . از علي (ع) از شش سالگي همراه و همراز پيامبر و در خانه ايشان زندگي مي کرده اند و در همه امور زندگي شان , حتي جزيي ترين مسايل هم به پيامبر اقتدا مي نمودند يعني خود ايشان هم از يک انسان کامل و والاي ديگر الگو مي گرفته اند

اما چگونه؟

پيامبر اکرم (ص)  و علي(ع) همواره با هم بودند. از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خويشان دعوت عمومي در خانه خدا و حتي سفرههاي تبليغي پيامبر. علي (ع) هميشه اول صبح به ديدار پيامبر مي رفت و آنگاه يکديگر را شاداب در آغوش مي کشيدند و احوال هم را مي پرسيدند . آندو بزرگوار اوقات زيادي از شبانه روز را در کنار هم به کار و تلاش مي پرداختند و گاه علي (ع) خالصانه عرق از پيشاني پيامبر پاک مي کرد و ايشان صميمانه از او تشکر مي نمود

علي (ع)  خود در اين باره مي فرمايد : (( پيامبر (ص) مرا در دامان خود پروريد. من کودک بودم , پيامبر مرا چون فرزند خود درآغوش گرمش مي فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جاي مي داد... هرگز نيافت که من دروغي بگويم و در کردار من اشتباهي رخ دهد. من همچون بچه شتري تازه که پيوسته به دنبال مادرش هست ,دنبال او مي رفتم . او هر روز نکته اي تازه اي از اخلاق براي من آشکار مي ساخت و مرا فرمان مي داد که در خط او حرکت کنم . ان حضرت مدتي از سال در کوه حرا به سر مي برد و کسي جز من او را نمي ديد... من نوروحي و رسالت را مي ديدم و بوي خوش و دل انگيز نبوت را احساس مي کردم ... موقعيتي که من در محضر رسول الله داشتم براي هيچ کس نبود))ـ

بسيار خوب!تمام اين حرف ها درست ! اما حضرت علي (ع) , پيامبر را مي ديده اند و وجود ايشان را لمس مي کرده اند و به ايشان اقتدا مي کرده اند اما من چه که حضرت علي (ع) را نمي بينم , چگونه مي توانم از ايشان الگو بگيرم !؟

تاريخ که روح , افعال و رفتار اميرالمومنين را ديده و نقل کرده است . از او استفاده کن ! از ديدگان تاريخ!؟

شجاعت , جوانمردي و شورمندي حضرت علي (ع)

آري ! مگر تو نمي گفتي الگويي مي خواهي که تو را به شور بياورد . آنچه مي تواند يک جوان را به شور بياورد ,  ديدن حماسه آفريني ها و شورمندي هاي کسي است که به او علاقه مند است . حال چه کس ديگري را سراغ داري که به اندازه اميرالمومنين ,حماسه آفريده باشد

در همان کودکي که مصادف بود با آغاز بعثت پيامبر ,  کودکان به تحريک مشرکان پيامبر را آزار مي دادند و سنگ مي پراندند, با شجاعت از اطراف پيامبر دور مي کرد . چه کسي , شب را در بستري پر خطر بجاي ديگري , بجاي محبوبش خوابيده و از آن شب بعنوان لذت بخش ترين شب عمرش ياد کرده است ؟ مگر رشادت هاي امير المومنين در جنگ بدر را نشنيده اي؟ آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخين نيمي از کشته شدگان اين جنگ با ضرب مشير علي (ع) از پاي درامده بودند. مي داني در جنگ احد زماني که علي (ع) 26 سال داشت  , آنجا که در همان اوايل جنگ 9 پرچمدار لشگر دشمن را به خاک انداخت و بعد هنگامي که پيامبر در خطر محاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت مي چرخيد و از وجود مبارکشان محافظت مي کرد همه مردم چه ندايي را از آسمان شنيدند

لا فتي الا علي , لا سيف الا ذولفقار

علي از همه جوان ها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشيرها  برنده تراست

اما جنگ خندق و شجاعت بي همتاي علي (ع) و داوطلب شدن ايشان جهت مبارزه با عمروبن عبدو يکي از نيريمند ترين مردان عرب آري همانجا بود که پيامبر به واسطه اخلاص علي (ع) در اين مقابله بي نظير فرمود

ضربه علي يوم الخندق , افضل من عباده ثقلين

به راستي که چنين جمله اي در وصف هيچ دلير مرد ديگري بيان نشده ! در ان زمان امير المومنين 28 سال بيشتر نداشت!؟

در جنگ خيبر نيز هنگاميکه تمام مردان با تجربه و جنگ ديده سپاه اسلام شکست خورده بازگشتند , علي (ع) به ميدان آمد و با فتح قلعه محکم و مقاوم خيبر ان پيروزي بزرگ را براي اسلام به ارمغان اورد

به راستي که هيچ جوان ديگري , چنين جواني پر شور و هيجان انگيزي نداشته است

همه مردان بزگ تاريخ بشريت و پيشاپيش همه آنها علي (ع) در دوران جواني از رموز موفقيت به خوبي بهره برده , راههاي پر پيچ و خم آن را با درخشندگي پشت سر نهاده, توانسته اند کارهاي بزرگي را به انجام رسانند

تفريح و شادي علي (ع)

مي داني اي دوست عزيز : من هم حرفهاي تو را مي پذيرم . اما جنگ و شور و حماسه بخشي از زندگي انسان است . چيزهاي ديگري هم هستند که آدمي بايد به آنها هم توجه کند. يک الگوي کامل , بايد در ان زمينه ها هم حرف براي گفتن داشنه باشد. اينطور نيست ؟

حتما همينطور است و من به تو مي گويم که امير المومنين در آن موارد هم , الگويي قابل قبول و کامل ارايه مي دهد . آخر تو درباره زندگي اميرامومنين چه فکر کرده اي؟

فکر مي کني تمام زندگي حضرت علي (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟

يعني اينطور نبوده است !؟

نه که نبوده است ! حضرت علي (ع) , مردي خوش رو و خندان بوده اند . هميشه تبسم بر لب داشته اند که دل مومنان را شاد مي کرده است . ايشان تفريح هم مي کرده اند. منتها تفريح در ديدگاه امام علي (ع) ولگردي و اتلاف وقت يا روز را به شب رساندن نبود؟

پس تفريح علي (ع) چگونه بود؟

علي (ع) کار را تفريح مي دانست

تفريح او را  ,  مسافرت ,کمک به ديگران ,تحصيل و تدريس ,  سرودن ,  نوشتن ,  حفظ و قرائت قران ,  مباحثه  ,  نگريستن به طبيعت و ورزش تشکيل مي داد . پرداختن به ورزشهاي شمشير بازي ,  پرتاب نيزه ,  اسب سواري ,  کشتي ,  وزنه برداري و شرکت در مسابقات ورزشي هم براي ايشان جنبه تفريح داشته است

چقدر جالب بوده است ! احتمالا به دليل همين ديدگاه اميرالمومنيننسبت به تفريح و زندگي بوده است که اگر سرتاسر زندگي شان را مرور کنيم , لحظه اي توقف و سکون در ان نمي يابيم. گويي حتي يک لحظه هم با لحظه قبلي اش مشابه نبوده است و درست بدليل همين ديدگاه بود که شوخي و خنده هم در سيره مولاي متقيان شکل ديگري داشت

امير المومنين اهل شوخي و مزاح بود. اما نه شوخي هاي زننده و بي مزه ! بلکه مزاح هاي معنادار و آموزنده

هر گاه يکي از ياران و دوستانش را گرفته مي ديد با شوخي او را خوشحال مي کرد تا اندکي از اندوهش کم شود. از همه مهمتر اينکه شادي علي (ع) هنگامي بود که يک کافر ,  مسلمانمي شد. جنگي به پيروزي ختم مي شد ,  غذايي به فقير مي رساند , دل غمديده اي را شاد مي کرد ,  مشکلي را از کسي مرتفع مي کرد و کودک يتيمي را ذوق زده مي نمود

نکته ديگر هم اين بود که مولاي متقيان در شوخي هايش مراقب و محافظ حدود شرعي بود تا حتي به شوخي دروغ نگويد ,  دل مومني را نشکند و يا با زن و دختر نامحرمي ,  شوخي نمايد

علي(ع) و اتباط با زنان و دختران

به طور مثال همين چگونگي ارتباط داشتن با زنها و دخترهاي نا محرم در جامعه  , يکي از معضلات امروز ما جوانهاست.بخاطر اينکه نه الگوي مناسبي در مورد ان ارائه شده و نه ديدگاه دين در مورد آن به خوبي مشخص و تبيين شده است. تازه ,  تندروي ها و کج روي هاي گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه کن

اگر به سيره اميرالمومنين دقت کني ,  مي بيني که حضرت  ,  در سنين جواني با زنان سالخورده سلام و احوالپرسي مي نمود ولي با دختران و زنان جوان نه ! حتي سلام هم نمي کرد . در حاليکه پيامبر در همان زمان با زنان و دختران جوان هم سلام و احوالپرسي مي کردند چون زماني که علي (ع) 20 ساله و در عنفوان جواني چنين عمل مي نمود ,  پيامبر اکرم قريب 50 سال از عمر شريفشان مي گذشت. بنابراين از آنجا که احتمال پيش امدن گناه دست کم براي طرف مقابل دور از ذهن نبود ,  علي (ع)اين تربيت شده مکتب پيامبر به عنوان يک جوان سعي داشت مسائل ارتباطي و حدود بين دختر و پسر و به عبارتي زن و مرد را مراعات کند. هر چند وجود نازنين آن حضرت مبراو پاکيزه از هرگونه آلودگي بود

از طرفي پيامبرسه دختر جوان به نامهاي زينب ,  ام کلثوم و فاطمه در خانه داشتند , بااينکه علي(ع)از کودکي به اين خانه رفت و آمد داشتند ,   اما در اين رفت و امدها نهايت دقت را بعمل مي آوردند. درحالي که همين علي (ع) در دوران خلافتش وقتي که حدود 60 سال سن داشت و همسر شهيدي را نياز به کمک ديد به ياري او شتافت

پس در ارتباط با افراد نامحرم ,  چيزي که بيش از همه اهميت دارد

نيت و انگيزه طرفين و از همه مهمتر عدم امکان وجود مفسده در اين ارتباط براي هر دو نفر است

ياري رساندن به نيازمند و در طلب رضاي خدا آنهم در حد ضرورت مطلوبست و ليکن اين سيره جدايي از بهانه جويي براي آشنايي و استمتاعات و لذت جويي و هرگونه آلودگي ديگر است

به راستي كه كسي چون حضرت علي (ع) ,  در سنين جواني اش و در ريزترين حرکات و رفتارهايش بهترين الگوي نسل جوان ماست

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:53 توسط سجاد صائميان|

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خواب آیت الله العظمی مرعشی نجفی  و شعر "علی ای همای رحمت" شهریار

 

 

 

"شهریار شعرت را بخوان ! "

 

 

 

از مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل شده است : شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم . آن شب در عالم خواب ، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و مولا امیرالمؤمنین با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند : شاعران اهل بیت را بیاورید . دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند . فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید ؛ آن گاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند .

 

مولا فرمودند: شهریار ما کجاست ؟

 

 شهریار آمد ، حضرت خطاب به شهریار فرمودند:

 

شهریار شعرت را بخوان !

 

و شهریار این شعر را خواند:  

 

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا                     . . . . . . . . . . . . . . . .             

 

ایشان فرمودند : وقتی شعر شهریار تمام شد ، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار  کیست؟

 

 گفتند : شاعری است که در تبریز زندگی می کند

 

گفتم : از جانب من اورا دعوت کنید که به قم نزد من بیاید . چند روز بعد ساعت شش صبح شهریار به خانه آیت الله می رسد خادم از او نامش را می پرسد میگوید من  سید محمد بهجت تبریزی مشهور به شهریار از تبریز آمد ه ام پس از کمی تعلل خدام او را می پذیرند ؛ آیت الله پس از دیدن شهریار  می گویند این همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر ( ع ) دیده ام .

 

آیت الله می پرسند : این شعر (( علی ای همای رحمت )) را کِی ساخته ای ؟

 

شهریار با حالت تعجب سؤال می کنند که شما از کجا خبر دارید ! که من این شعر را ساخته ام ؟

 

 چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام . ولی من فلان شب

 

 این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم، تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر

 

قرار نداده ام !

 

آنگاه آیت الله سری تکان می دهد ومی گو ید می دانم ولی تو ای:                                                       "شهریار شعرت را بخوان ! "

 

و او متحیر و حیران می خواند :

 

                                 علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا. . . . .                         

 

 

 

منبع:

 

 جزوه " فرازهایی از وصیتنامه الهی-اخلاقی آیت الله العظمی مرعشی نجفی"

 

صفحهً 50 تا 53

 

علی ای همای رحمت

 

     علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را     که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

 

     دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین             به علی شناختم به خدا قسم خدا را 

                                            به خدا که در دو عالم اثر از فنا نما ند   

 

                                          چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را 

     مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را 

     برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن        که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را 

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من                                        

 

                                       چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

     بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب              که علم کند به عالم شهدای کربلا را 

     چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان         چو علی که میتواند که بسر برد وفا را 

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت                                   

 

                                        متحیرم   چه نامم شه ملک    لافتی را 

     بدو چشم خون فشانم ها له ای نسیم رحمت    که ز کوی او غباری به من آر توتیا را 

     به امید آن که شاید برسد به خاک پایت          چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را 

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان                               

 

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را                                    

 


     چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم      که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را 

      همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی         به پیام آشنائی    بنوازد ، آشنا را

ز نوای مرغ یا حق    بشنو   که در دل شب                                    

 

                                  غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا      

 
نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:51 توسط سجاد صائميان|

حضرت علي (ع):

1- دلهاي خود را به زياده روي در خوردن و آشاميدن نميرانيد، زيرا دلها مانند زمين مزروعي است که چون زياد از حد لزوم آبش بدهند مي ميرد و استعداد خود را براي کشت و زرع از دست ميدهد.


2- فرزندم آيا چهار کلمه تعليمت نکنم که به آنها از علم طب بي نياز گردي؟- چرا پدرجان- پس فراموش نکن : بر سر سفره طعام منشين مگر انکه کاملاً گرسنه باشي و از کنار طعام بر مخيز مگر آنکه هنوز اشتهاي به غذا داشته باشي ، غذا را خوب بجو، و چون به بستر خواب مي روي مواظب باش شکمت از طعام پر نباشد، يعني اگر بتواني بار شکمت را سبک کن ،  اگر به آنچه گفتم عمل کني احتياج به طبيب نخواهي داشت.

3- کسي که مي خواهد هميشه زنده بماند يعني بخواهد عمرش طولاني باشد، غذاي صبح را زود بخورد(صبح زود) و شام را دير ميل کند(دو وعده صبح و شام غذا بخورد) و با زنان کمتر هم بستر شود و قرض خود را سبک کند(براي آرامش اعصاب).

امام صادق(ع):

1-   تا هنگامي که بدنت تحمل درد را دارد از استعمال دوا پرهيز کن

2- کسيکه سلاميش از بيماري اشکارتر باشد با وجود اين خود را به چيزي مداوا کند و بميرد من از او بيزارم و چنين کسي در هلاک خويش اعانت کرده است.

3- کم آب بياشاميد که زياد آن هر مرضي را تقويت مي کند، براي پير فرتوت سزاوار است که نخوابد مگر آنکه شکمش از غذا پر باشد چرا که اين کار خوابش را گوارا تر و فضاي دهان و مجاري تنفس را خوشبوتر مي کند.

4- خوردن چيزي که از روي اشتها نباشد حماقت و ناداني مي آورد ، پي تا کاملاً گرسنه نشده اي غذا نخور.

5-   هر مرضي اغلب از رودل است مگر تب که گاهي خود بخود عارض مي شود.

6- چون غذا مي خوردي حلال آنرا انتخاب کن و بنام خدا شروع کن و حديث رسول خدا را ياد کن که فرمود : آدميزاد هيچ ضرفي را پر نمي کند که بدتر از شکمش باشد، پس وقت خوردن که از آن چاره نباشد، يک سوم شکم را غذا و ثلث ديگر را براي آب و ثلث سوم را براي تنفس بگذار.

7-   راه رفتن بيمار را بيشتر ناتوان مي سازد.

8- خواب اسايش بدن است و سخن گفتن آسايش روح و سکوت راحتي خرد است، در آنچه صلاح بدن است اسراف نيست، اسراف در چيزهائي است که موجب اتلاف مال يا ضرر بدن باشد.

9-   درمان چهار وسيله دارد: حجامت، روغن مالي، قي کردن، حقنه(اماله) نمودن.

10- داخل حمام نشويد مگر اينکه چيزي از طعام در شکمتان باشد که به آن حرارت معده فرو نشيند و اينکار قواي بدن را بهتر نگه مي دارد و نيز با شکم پر داخل حمام نشويد

11- تب به وسيله سه چيز از بدن خارج مي شود: بوسيله عرق کردن و از راه شکم و بوسيله قي (استفراغ)کردن.

12- اگر مردم در خوراکشان ميانه رو بودند ، بدنشان در سلامتي استوار بود(در بيماري ها استقامت داشتند) دستهاي خود را پيش از طعام و بعد از آن بشوئيد که تنگدستي را برطرف و عمر را دراز ميکند.

13-  اول شب چه زمستان باشد، چه تابستان با زنان نزديکي نکنيد.

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:51 توسط سجاد صائميان|

بر مدار مهر او گردد زمين ديوانه وار/ /در سماع آيد ز جام عشق او ليل ونهار
او كه از نامش دل آشفتگان, يابد سكون/ /ناجي دارالغرار و شافع دار القرار

كيست او؟ميرعرب شاهنشه با اقتدار
لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار..

او كه با شمشير برهان ,سركشان را بنده كرد/ /او كه دربستربخفت ومرگ را شرمنده كرد
او كه جسم نيمه جان دين حق ,احيا نمود/ /وزسبوي معرفت ,پر ساغر آينده كرد 

كيست او؟ميرعرب شاهنشه با اقتدار
لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار

او كه پيمان اخوت بانبوت بسته است/ /او بحق پيوسته و از غير حق بگسسته است
سر نهاده بي تعلق بر ره معشوق خويش/ /رقعه آزادگي با مهر خون آرسته است

كيست او؟ميرعرب شاهنشه با اقتدار
لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار

آن توئي قرآن ناطق در شب قدر آمدي/ /در شب تاريك اذهان, چون مه بدر آمدي
اي كه بر جمع جهالت پيشه بي اعتبار/ /بس صبوري كردي وبا وسعت صدر آمدي

كيست او؟ميرعرب شاهنشه با اقتدار
لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار

قائد پرهيزكاران ,مقتداي مومنان/ /پيشواي زاهدان وعابدان و عارفان
برزبان عرشيان و فرشيان ذكرعليست/ /نام عليايش تسلي بخش اهل آسمان

كيست او؟ميرعرب شاهنشه با اقتدار
لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار

پينه بسته كتف شب از كيسه نان ورطب/ /ديده ها درانتظار طلعت محبوب شب
آن نسيم مهرباني مي نوازد كوچه ها/ /مي برد از دل ,صفاي روي او رنج وتعب 

كيست او؟ميرعرب شاهنشه با اقتدار
لا فتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار

بغض سنگيني نهان در سينه داري چاه زار/ /اي كه بعد از فاطمه گشتي علي را غمگسار
در دلت بنهفته اي درهاي غلتان چون صدف / چون بگنجد در كفي, امواج بحر بيقرار......

كيست او؟ميرعرب شاهنشه با اقتدار
لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار

او كه امشب برده تيغ كينه,كابوسش بخواب/ / شد صلات ودر صفش ابليس,صورت در نقاب
كام محراب از جبينش خورده وسيراب شد/ /رسته از دنياي دون وشد دعايش مستجاب....

كيست او؟ مير عرب شاهنشه با اقتدار 
لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار

زينب محزون بيا شد لحظه هاي واپسين/ /مرگ مادر ديده اي جان دادن بابت ببين
روزگار بي مروت با دل زارت چه كرد/ /زهر جانسوزحسن ,راس حسينت بعدازاين

كيست او؟ميرعرب شاهنشه با اقتدار
لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار

سوگ مولايم علي شد كو گذرگاه نجف/ /تاكنم برديده سرمه ,خاك درگاه نجف
همنوايم با بقيع و كربلا و كاظمين/ /همچو سامرا و مشهد در غم شاه نجف

كيست او؟ميرعرب شاهنشه با اقتدار
لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار      (م.ر.شايق)

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:50 توسط سجاد صائميان|

مقدمه

 

پروانۀ حق همواره بر گرد شمع وجود علي عليه‌السلام در گردش است، كه فرمود: عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَار، در ادامه به چند آيه كه در كتاب حضرت حق راجع به امام علي عليه‌السلام نازل شده اشاره‌اي خواهيم داشت.

 

آیه‌ای که فقط حضرت علی «علیه السلام» به آن عمل نمود.

 

در قرآن آیه‏ای است که فقط و فقط حضرت علی «علیه السلام» به آن عمل نموده است و هیچ کس جز ایشان به این آیه عمل نکرده، فخر رازی در تفسیرش می‏نویسد: از حضرت علی «علیه السلام» روایت شده که فرمودند: در کتاب خدا آیه‏ای می باشد که عمل نکرد به آن احدی بعد از من. من یک دینار داشتم آن را به ده درهم تبدیل کردم، پیش از نجوی با پیامبر دو درهمش را صدقه دادم. پس از آن آیه نسخ شد و لذا هيچ كس به آن آيه عمل نکرد. آيه را با هم می خوانیم:

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ ای کسانی که ایمان آورده‏اید هنگامی که خواستید با رسول خدا نجوی کنید، قبل از آن صدقه بدهید، این برای شما بهتر و پاکیزه تر است و اگر توانایی نداشته باشید خداوند غفور و رحیم است. (سوره حجرات، آيه 12)

 

این آیه زمانی نازل شد که گروهی از مردم، خصوصاً از اغنیا مرتباً مزاحم پیامبر می‏شدند و با ایشان نجوی می‏کردند، کاری که مایه اندوه دیگران و کسب امتیاز بی دلیل برای اینان بود بعلاوه موجب تضییع اوقات گرانبهای پیامبر «صلی الله علیه وآله وسلم» می‏شد. این آیه هم آزمونی برای این افراد و هم کمکی به مستمندان و وسیله مؤثری برای کم کردن مزاحمت‌ها بود.

 

جالب اینکه این دستور تأثیر عجیبی گذاشت و آزمون جالبی شد و همگی جز یک نفر از دادن صدقه و نجوی خودداری کردند و او امیر المؤمنین علی «علیه السلام» بود.

 

اینجا بود که آنچه لازم بود روشن شود و آنچه مسلمانان باید از این دستور بفهمند و درس بگیرند معلوم شد. اما بعضی با قبول این موضوع اصرار دارند که فضیلت بودن آن را برای امیر المومنین «علیه السلام» انکار کنند، (از جمله فخر رازی) که می‏گوید: اگر بزرگان صحابه به این کار اقدام نکردند نیازی به آن ندیدند، یا وقت کافی نداشتند یا فکر می کردند این کار باعث ناراحتی فقرا می شود و ... .

 

به نظر می رسد که گویا ایشان در متن آیه بعد دقت نفرموده‏اند که خداوند به عنوان سرزنش می فرماید: أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُم‏؛ آیا از فقر ترسیدید که قبل از نجوا صدقه ندادید و بخل کردید؟ حتی در ذیل آیه تعبیر به توبه می‏کند و از این جا روشن می‏شود که اقدام بر صدقه و نجوی با پیامبر «صلی الله علیه وآله وسلم» کار مطلوبی بوده و گرنه سرزنش و توبه نداشت.

 

مقایسه!

 

«حلیمه سعدیه» مادر رضاعی رسول خدا «صلی الله علیه وآله وسلم» بود. او دختری داشت به نام حره که از شیعیان و دوست داران حضرت علی «علیه اسلام» بود. در زمان پیری، وی روزی به مجلس «حجاج» رفت. حجاج به او گفت:

 

شنیده‌ام تو عقیده داری «علی بن ابیطالب علیه السلام» از صحابه برتر است؟ حره گفت: هر که این حرف را زده، دروغ گفته است. زیرا من عقیده دارم که امیر المؤمنین نه تنها بر صحابه، بلکه بر تمام پیامبران به غیر از رسول اکرم «صلی الله علیه وآله وسلم» برتری دارد.

 

حجاج با شنیدن این اعتراف، جسورانه فریاد زد: وای بر تو! آیا علی «علیه السلام» را از پیامبران اولوالعزم برتر می‏دانی؟

 

حره پاسخ داد: من او را برتر نمی‏دانم، بلکه خداوند او را بر تمام انبیا برتری داده و به این مورد در قرآن نیز گواهی داده است.

 

حجاج گفت: اگر بتوانی این موضوع را از قرآن اثبات نمایی نجات می‏یابی و گرنه دستور می‏دهم که در همین مجلس گردن تو را بزنند.

 

حره: برای اثبات حرفم حاضرم و بر این عقیده پا فشاری می‏کنم.

 

اما راجع به حضرت آدم «علیه السلام» قرآن می فرماید: چون آن حضرت به درخت ممنوعه نزدیک شد، خداوند عمل او را نپذیرفت، {و حضرت آدم را ظالم خواند.} اما خداوند در قرآن خطاب به حضرت علی «علیه السلام» می‏فرماید: عمل شما خانواده عصمت و طهارت مقبول درگاه پروردگار است.

 

در جایی دیگر می گوید که خداوند به حضرت آدم «علیه السلام» فرمود: به این درخت نزدیک نشوید. ولی حضرت آدم ترک اولی و به آن درخت نزدیک شد و از میوه آن چید، اما خداوند همه چیز دنیا را برای امیر المؤمنین حلال کرد اما حضرت به دنیا نزدیک نشد.

 

اما راجع به حضرت نوح «علیه السلام» خداوند در قرآن می‏فرماید: او دارای زن بدکار و کافر بود. در حالی که حضرت علی «علیه السلام» همسری داشت که خداوند رضای خود را در رضای او قرار داده بود.

 

اما درباره حضرت ابراهیم «علیه السلام» وی به خداوند عرض کرد: خداوندا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می کنی؟

 

خداوند فرمود: مگر ایمان نیاورده‏ای؟

 

حضرت ابراهیم عرض کردند: ایمان آورده‏ام ولی می‏خواهم قلبم مطمئن شود. اما امیر المومنین «علیه السلام» فرمودند: اگر پرده‏ها عقب رود تا غیب را ببینم برای من هیچ فرقی نمی‌کند و به یقینم افزوده نمی‌گردد. یعنی حضرت امیر به قدری به قیامت ایمان دارد که گویی هر لحظه قیامت را می‌بینند.

 

اما در مورد حضرت موسی «علیه السلام» وقتی خداوند به او امر کرد که برای دعوت فرعون برود حضرت موسی گفت: می‏ترسم مرا بکشد چون یک نفر از آنها را کشته‏ام.

 

در حالی که در آن شب که کفار تصمیم گرفتند رسول اکرم «صلی الله علیه وآله» را به قتل برسانند و چهل نفر شمشیر زن دور خانه پیغمبر جمع شده بودند، پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» فرمود: یا علی! آیا جای من می‏خوابی؟

 

حضرت علی «علیه السلام» عرض کردند: آیا جان شما در امان خواهد بود؟

 

پیامبر فرمود: آری.

 

امیر المؤمنین عرض کردند: جان من به فدای شما و حضرت در بستر پیامبر خوابید و نترسید.

 

درباره حضرت عیسی «علیه السلام» در روایت داریم که حضرت مریم در عبادتگاه زندگی می‏کرد وقتی وضع حملش نزدیک شد ندا رسید که اینجا عبادتگاه است نه زایشگاه. در نتیجه حضرت مریم از مسجد القصی بیرون رفت و در بیابان کنار درختی وضع حمل نمود. اما وقتی مادر حضرت علی «علیه السلام» ایشان را حامله بود پرده کعبه را گرفت و خداوند را به حق مولودش قسم داد، ناگهان کعبه شکافته شد و ایشان در داخل خانه خدا که اکنون قبله مسلمانان جهان است حضرت علی «علیه السلام» را به دنیا آوردند.

 

به هر صورت حجاج خونخوار و ستمگر به قدری از این سخنان مبهوت شد که علاوه بر اینکه به حره آزاری نرساند بلکه به او خلعت و پاداش هم داد.

 

کدامین روز؟

 

پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» بیست و سه سال به رسالت مشغول بودند، هر سال سیصد و شصت و پنج روز است، پس مجموعاً ایام رسالت پیامبر تقریباً هشت هزار و سیصد و نود پنج روز می‏شود.

 

در یکی از آیه‏ها نازل شد که:

 

1-      امروز تمام کفار از شما مسلمانان مأیوس شدند؛ «ألیوم یئس الذین کفروا من دینکم»

 

2-      امروز دین شما را کامل نمودم؛ «الیوم أکملت لکم دینکم»

 

3-      امروز نعمتهای خود را بر شما تمام کردم؛ «و أتممت علیکم نعمتی»

 

4-      امروز مکتب اسلام را برای شما به عنوان یک دین پذیرفتم؛ «ورضیت لکم الاسلام دینا»

 

آنچه مسلم است، این است که این روز از روزهای عادی نیست بلکه از روزهای مهم و حساس می‏باشد، ما روزهای حساس ایام بعثت را نام می‏بریم تا ببینیم این آیه با کدام یک قابل تطبیق است.

 

1-      آیا روز اول مبعث است؟

 

هرگز، زیرا روز اول نه دین کامل شده بود و نه کفار مأیوس شده بودند.

 

2-      آیا روز تبلیغ علنی اسلام است که پیامبر بعد از سه سال فعالیتهای مخفیانه به فرمان خدا مأمور شد دعوت خود را آشکار کند؟

 

 هرگز، زیرا آن روز تازه آغاز راه بود و هنوز کاری انجام نگرفته بود.

 

3-      آیا روز هجرت یا تولد حضرت زهرا «سلام الله علیها» و یا روز فتح، در جنگ بدر است؟

 

هرگز، زیرا سالها بعد از هجرت و جنگ بدر و تولد حضرت زهرا «سلام الله علیها» بر پیامبر آیاتی نازل می شد و نباید آن روزها را روز اکمال دین دانست.

 

4-   آیا می‏توان آن روزی را که خدا با این چهار وصف بیان فرموده، روز فتح مکه، در سال هشتم هجرت یا روز تصفیه زائران مشرک مکه، در سال نهم دانست؟

 

هرگز، زیرا در فتح مکه تنها کفار مکه مأیوس شدند، نه همه کفار، و تازه از سال هشتم تا سال دهم که پیغمبر رحلت فرمود دهها آیه و دستور نازل شد و لذا نمی‏توان سال هشتم را سال اکمال دین و اتمام نعمت دانست.

 

5-      آیا ممکن است آن روز، روز عرفه‌ای باشد که پیامبر با مردم در حج مشغول انجام مراسم حج بودند؟

 

هرگز، زیرا انجام مراسم حج همراه پیامبر جزئی از دین است نه تمام دین.

 

کوتاه سخن آنکه ما باید کنجکاوی کنیم تا ببینیم آن روز کدام است؟ بعد از بررسی روزها بر می‏خوریم به روز غدیرخم که هشت روز بعد از عید غدیر و عید قربان است. تقریباً دو ماه و نیم قبل از وفات پیامبر بود که ایشان با مردم مراسم حج را انجام دادند و بر می‏گشتند که رسیدند به منطقه‏ای که مردم از هم جدا می شدند و اهل هر منطقه‏ای به سوی سرزمین خود باز می‏گشتند که دستور نصب حضرت علی «علیه اسلام» آمد و پیامبر حضرت علی «علیه اسلام» را از طرف خدا برای رهبری امت نصب فرمود و آیه سه از سورۀ مائده نازل شد که:

 

1-   امروز کفار مأیوس شدند، زیرا تهمت های – شاعر، ساحر و مجنون – کفار نتوانست کاری کند، جنگهای بدر و خیبر و خندق و ... هم به سود اسلام تمام شد و توطئه‏ها هم خنثی گشت، تنها روزنه امید کفار مرگ پیامبر بود چون پیش خود حساب کرده بودند که پیامبر پیر شده و فرزند پسر هم ندارد و جانشین هم تعیین نکرده، با مرگ او سر و صداها می‏خوابد، اما همین که دیدند در روز غدیر شخصی به نام «علی» که از هر فرزندی لایق‏تر است، منصوب شد، امید کفار به یأس مبدل گشت.

 

2-   آن روز دین هم کامل شد چون در کنار قانون، حاکم آمد؛ در کنار دستور، مجری نصب شد؛ در کنار طرح، الگو معرفی شد و برای ماشین اسلام راننده معین شد. آری دین بی رهبر همچون داروی بی پزشک نمی‏تواند کامل باشد.

 

3-   امروز نعمتهای الهی درباره شما مسلمانان به اتمام رسید، آری، براستی تمام نعمت‏ها منهای نعمت رهبری ناقص است. چون رهبر است که با هدایت خود مردم را وادار می‏کند که نعمت‏های الهی را در مسیر واقعی آن بکار برند.

 

4-   امروز که شما دارای قانون و حاکم شدید اسلام با تمام ابعادش کامل شد و من چنین مکتبی را برای شما می‏پذیرم و برای شما داشتن چنین آئینی را می‏پسندم.

 

حضرت علی «علیه السلام» نفس پیامبر

 

فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ؛ پس هر کس با تو در مقام مجادله بر آید درباره حضرت عیسی علیه السلام پس از آنکه به وحی خدا از احوال او آگاه شدی بگو: بیایید ما و شما با فرزندان و زنان خود مباهله کنیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا لعن و عذاب خدا را بر هر طرف که دروغگو می‏باشد وارد سازیم. (سوره آل عمران، آيه61)

 

به گفته علامه طباطبايي در تفسیر المیزان تمام مفسرین و اهل حدیث اتفاق دارند و تاریخ هم تأیید کرده که رسول اکرم «صلوات الله عليه و آله» برای مباهله با نصاری جز علی و فاطمه و حسنین «علیهما السلام» کس دیگری را حاضر نفرمود. یعنی برای مباهله تنها به خود و علی «علیه السلام» که مصداق انفسنا بود و به امام حسن و امام حسین «علیهما السلام» که مصداق ابناءنا محسوب می‏شدند و به حضرت فاطمه «سلام الله علیها» که مصداق نساءنا بودند اکتفا نمودند و امتثال امر الهی را به وجود این انوار ملکوتی انجام دادند.

 

پس حضرت علی «علیه السلام» نفس پیامبر است و این تعبیر می‌رساند که حضرت علی «علیه السلام» از تمام انبیا و اوصیا به جز وجود مقدس پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» افضل هستند.

 

چرا نام حضرت علی «علیه اسلام» در قرآن نیامده است؟

 

ما پیش از آنکه به این سؤال جواب بدهیم سخنی از شهید دستغیب «ره» را که در کتاب امامت ایشان آمده نقل می‏کنیم، ایشان می‏فرمایند:

 

از جمله آیاتی که در شأن حضرت علی «علیه السلام» است، اهدنا الصراط المستقیم می باشد. عده ای از مفسرین عامه تصریح کرده‏اند که صراط مستقیم در قرآن مجید، صراط علی بن ابیطالب «علیه السلام» است. در آیۀ اهدنا الصراط المستقیم در سوره حمد، فراء که یکی از قراء قرآن و مفسرین بزرگ عامه است، می‏نویسد: یعنی صراط علی بن ابیطالب علیه السلام و ذریه‏اش.

 

اما جواب سؤال

 

اولاً: نام دیگران هم نیست.

 

ثانیاً: مواردی در قرآن داریم که چون با سلیقه افراد جور در نمی‏آید، آن را با کمال شهامت از مسیر حقیقی خود خارج کرده‏اند و حتی در مواردی می گفتند: که مسائلی را که در زمان پیامبر حلال بوده بنده حرام می‏کنم!

 

آیا با این روحیه اگر نام حضرت علی علیه السلام در قرآن ذکر می‏شد، برای قرآن خطر نداشت؟ و قرآن در معرض رد و ایراد و اثبات و انکار و تحریف قرار نمی‏گرفت.

 

ثالثاً: ما اگر صفات و معیارهایی به مردم بدهیم تا خودشان آن را تطبیق بدهند و انتخاب کنند، بهتر است از آنکه نام ببریم. به عبارتی تعلیق حکم بر وصف به اصطلاح ابلغ است.

 

حال، به چند آیه‏ای از آیاتی که در شأن حضرت امیر علیه السلام است، اشاره‏ای کوتاه خواهیم نمود. انشاء الله

 

کاری که فرشته ها هم نکردند

 

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ و بعضی از مردم برای کسب خشنودی خدا جان خود را می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. (سوره بقره، آيه 207)

 

خلاصه ماجرا از این قرار است که: مشرکان مکه قرار گداشتند از هر قبیله ای یک نفر را برای کشتن پیامبر انتخاب کنند و آن حضرت را دسته جمعی از بین ببرند تا بنی هاشم به خونخواهی پیامبر «صلی الله علیه وآله وسلم» قیام نکنند و با این عمل از شر پیامبر راحت شوند. پیامبر «صلی الله علیه وآله وسلم» از نقشه آنان با خبر شد و حضرت علی «علیه السلام» برای اینکه پیامبر به سلامت از مکه خارج شود، آماده شد در بستر ایشان بخوابد.

 

همینکه حضرت علی «علیه السلام» در آن شب خطرناک به جای پیامبر خوابیدند خداوند به دو فرشته عزیز خود جبرائیل و میکائیل فرمود: من عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دادم، کدام یک حاضر هستید ایثار کنید و زندگی دیگری را برخود مقدم دارید و فدای دیگری شوید؟ هیچکدام از آنها حاضر نشدند. خداوند فرمود: اینک مشاهده کنید که چگونه علی ابن ابیطالت «علیه السلام» حاضر است جان خود را فدای رسول خدا کند. این آیه نازل شد و خدا از حضرت علی «علیه السلام» به خاطر این کار خطیر تقدیر نمود.

 

منابع و مآخذ

 

1.       قرآن کریم

 

2.       تفسیر المیزان، علامه طباطبایی (ره)، ج3، چاپ چهارم، 1376.

 

3.       تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان، ج2، پ بیست و چهارم، تهران، دارالکتاب اسلامیه، 1371.

 

4.       تفسیر نور، محسن قرائتی، چاپ چهارم، قم:مؤسسه در راه حق، 1375

 

5.       تفسیر کبیر، فخر رازی، چاپ سوم، جلد 29.

 

6.       امامت، محسن قرائتی، چاپ یازدهم، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1375

 

7.       امامت، آیت الله دستغیب، شیراز:دفتر نشر محراب و دفتر نشر سعادت.

 

8.       ولایت و امامت، آیت الله دستغیب، تهران، واحد کودکان و نوجوانان بنیاد بعثت، 1365.

 

9.       إعلام الورى بأعلام الهدى‏،‌ شيخ طبرسى‏، چاپ سوم، تهران: اسلاميه‏،  1390 ق‏. ‏

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:48 توسط سجاد صائميان|

علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت:

 

در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت كرد.

 

این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏كرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند.

 

هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.

 

دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.

 

پرسیدند چرا این طور شده‏ ای؟

 

در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.

 

تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟

 

آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»

 

در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏كشید.

 

من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه می‏بینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم 

مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏كرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بوده‏اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد.

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:47 توسط سجاد صائميان|

ابوزبیرگوید:ازجابربن عبدالله پرسیدم:آیاعلی(ع)دارای معجزه یانشانه هایی

 

بود؟

 

گفت:آری سوگندبه خدا!آن حضرت دارای معجزه هایی روشن بودکه

گروههایی دراجتماعات شاهدآنهابودند،جزشخص معاندآن علائم راانکارنمی

کندوجزکافرکسی آنهاراکتمان نمی کند،ازجمله آن معجزات این بودکه روزی

درمسیری باحضرتش همسفربودیم حضرت فرمود:

برویم تادرزیرسایه این درخت سدردورکعت نمازبخوانیم.

مارفتیم وبه کناردرخت رسیده ونشستیم،حضرت مشغول نمازشدوشروع به

رکوع وسجودنمود.مامیدیدیمآنگاه که حضرت به رکوع میرفت درخت سدرنیزبه

رکوع میرفت وبه هنگام سجده درخت نیزسجده می نمود،وبه هنگام قیام

امام قیام می نمود.چون این منظره رادیدیم شگفت زده گشته ومنتظرشدیم

تاحضرت نمازش رابه پایان رساند.آنگاه که نمازش به پایان رسیددعاکردو

فرمود:"الهمٌ صلٌ علی محٌمدوآل محٌمد"

"خداوندا!برمحمدوخاندان محمددرودفرست"

دراین هنگام شاخه های درخت(به قدرت خداوندبه سخن درآمده)

وگفتند:آمین آمین.

سپس فرمود:"اللهمٌ صلٌ علی شیعة محمٌدوآل محمٌد" "خداوندا!برشیعیان

محمٌدوخاندان محمٌددرودفرست"

دراین موقع برگهاوشاخه های ضخیم ونازک درخت(به قدرت خداوندبه سخن

درآمده)وگفتند:آمین آمین.

سپس فرمود:"الهمٌ العن مبغضي محمٌدوآل محمٌد،ومبغضي شیعة محمٌدوآل

محمٌد" "خداوندا!بردشمنان محمٌدوخاندان محمٌدودشمنان شیعیان آنان لعنت

کن"

بازدراین هنگام برگهاوشاخه های ضخیم ونازک می گفتند:آمین آمین.

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:46 توسط سجاد صائميان|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->

 Design By : Pichak